سادگی یا پیچدگی...؟

سادگى يا پيچيدگى؟»

امتحان پايانى درس فلسفه بود. استاد فقط يك سؤال مطرح كرده بود! سؤال اين بود:

ــ شما چگونه مى‌توانيد مرا متقاعد كنيد كه صندلى جلوى شما نامرئى است؟

تقريباً يك ساعت زمان برد تا دانشجويان توانستند پاسخ‌هاى خود را در برگه امتحانى‌شان بنويسند،

به غير از يك دانشجوى تنبل

كه تنها 10 ثانيه طول كشيد تا جواب را بنويسد!

چند روز بعد كه استاد نمره‌هاى دانشجويان را اعلام كرد،

آن دانشجوى تنبل بالاترين نمره كلاس را گرفته بود!!

او در جواب فقط نوشته بود :

«كدام صندلى؟

.

.

.

نتيجه:

مسائل ساده را پيچيده نكنيد!

گابریل گارسیا مارکز در

سیزده خط برای زندگی

چند داستان کوتاه

چند داستان کوتاه و به یاد ماندنی

ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺗﯿﻠﻪ ﻭﺩﺧﺘﺮﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺖ،

ﭘﺴر ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﯿﻠﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ وﺗﻮ هم ﻫﻤﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ، ﺩﺧﺘﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ...

ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ زیباترین ﺗﯿﻠﻪ ﺭﻭ یواشکی برداشت و ﺑﻘﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﺩ،

ﺍﻣﺎ: ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻮﺭﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎ روﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩ.

اوﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺧﻮﺍﺑﯿد و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید...

اما: پسرﮐﻮﭼﻮﻟﻮ تمام شب نتوﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ حتما ﺩﺧﺘﺮک ﻫﻢ ﯾﻪﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ‌ﻫﺎﺷﻮ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﺪﺍﺩﻩ...

ﻋﺬﺍﺏ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ...وﺁﺭﺍﻣﺶ از ان ﻛﺴانی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﺎﺩقند...

ﻟﺬﺕ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎﻝ ﻛﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ افراد صادﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﻛﻨﺪ، از آن ﻛﺴانیست ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﻜﻨند

2-دختر کوچولو وارد بقالي شد و کاغذ را به طرف بقال دراز کرد و گفت :مامانم گفته چیز هایی که در این لیست نوشته رو بهم بدین ؛ اینم پولش. بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد ؛ بعد لبخندی زد .گفت : چون

دختر خوبی هستی و به حرف مادرت گوش میدی میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.....ولی دختر کوچولو از جایش تکان نخورد .

مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشه گفت :دخترم خجالت نکش و بیا جلو خودت شکلاتها را بردار.دخترک پاسخ داد :عمو – نمیخوام خودم شکلاتها را بردارم ؛ نمیشه شما بهو بدین ؟بقال با تعجب پرسید : چرا دخترم ؟ مگه چه فرقی میکنه ؟دخترک با خنده ای کودکانه گفت : آخه مشت شما از مشت من بزرگتره

خدايااااااااااااااااااااااا تو

مشتات بزرگتره میشه از رحمت وجود و کرمت به اندازه مشتای خودت بهمون ببخشی؛ نه به اندازه مشتای کوچک ما

عا ميکنم ...

براي تو ...

براي خودم ...

براي همه مان ...

کسي چه ميداند ...

شايد خدا دسته جمعي

نگاهمان کرد

دعا ميکنم

براي دلهايمان ...

براي چشم هايمان ...

براي گريه ها و

خنده هايمان ...

دعا ميکنم ...

مهربان خداي من !!!

ميدانم که تا آسمان

راهي نيست ولي تا

آسماني شدن راه بسيار

است ، اين دستهاي

خالي به سوي تو بلند

ميشود ما بي سليقه ايم

طلب آب و نان ميکنيم تو

خود اي خزانه دار بخششها،

بهترين ها را

برايمان محقق کن

آمين يارب االعالمين

-«سادگى يا پيچيدگى؟»3-

امتحان پايانى درس فلسفه بود. استاد فقط يك سؤال مطرح كرده بود! سؤال اين بود:

ــ شما چگونه مى‌توانيد مرا متقاعد كنيد كه صندلى جلوى شما نامرئى است؟

تقريباً يك ساعت زمان برد تا دانشجويان توانستند پاسخ‌هاى خود را در برگه امتحانى‌شان بنويسند،

به غير از يك دانشجوى تنبل

كه تنها 10 ثانيه طول كشيد تا جواب را بنويسد!

چند روز بعد كه استاد نمره‌هاى دانشجويان را اعلام كرد،

آن دانشجوى تنبل بالاترين نمره كلاس را گرفته بود!!

او در جواب فقط نوشته بود :

«كدام صندلى؟

.

.

.

نتيجه:

مسائل ساده را پيچيده نكنيد!

گابریل گارسیا مارکز

مقالات دیگر...

وعده ما هر جمعه راس ساعت هفت صبح ضلع جنوبی پل آذر مقابل فرهنگسرای فرشچیان. برای شرکت در برنامه‌های رکابزنی تفریحی انجمن نیازی نیست که یک دوچرخه‌سوار حرفه‌ای باشید، کافیست تا در موعد مقرر با دوچرخه در محل حضور پیدا کنید. منتظر دیدار شما در جمعه این هفته هستیم.

آخرين جمعه هر ماه صرف صبحانه در كنار همركابان