مداد من

عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.

کودکی پرسید: چه می نویسی؟

عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم، می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!

پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید!

عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را بدست آوری

اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!

دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنج مداد می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می بري از تو انسان بهتری می سازد!

سوم: مداد همیشه اجازه می‌دهد برای پاک کردن اشتباه از پاکن استفاده کنی، پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!

چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست، مهم مغز مداد است که درون چوب است، پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!

پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد، پس بدان هر کاری در زندگی ات میکنی، ردی از آن به جا میماند، پس در انتخاب اعمالت دقت کن

کتاب خواندن ......

کتابخواندن ,در پاریس حسابی حرص آدم را در می آورد.هر کسی را می بینی، یک کتاب در دست دارد و تندتند مشغول مطالعه است.سن و سال هم نمی شناسد،سیاه و سفید و مرد و زن و بچه هم نمی شناسد. انگار همه در یک ماراتن عجیب درگیر شده اند و زمان در حال گذر است.واگن های مترو گاهی واقعا آدم را یاد قرائت خانه می اندازند،مخصوصا اینکه ناگهان در یک مقطع خاص, کتابی گل می کند و همه مشغول خواندن آن می شوند .آنهایی هم که اهل کتاب نیستند حتما مجله یا روزنامه ای پر شالشان دارند که وقتشان به بیهودگی نگذرد و اگر حتی این را هم نداشته باشند،می توانند از چندین عنوان مجله و روزنامه ای که به لطف آگهی های فراوانشان به طور رایگان در مترو توزیع می -شوند،استفاده کنند.فضای پاریس هیچ بهانه ای برای مطالعه نکردن باقی نمی گذارد.شاید برای همین است که پاریسی ها معنای انتظار را چندان نمی فهمند،آن ها لحظه های انتظار را با کلمه ها پر می کنند.

پارک_لوکزامبورگ در مرکز پاریس یکی از جاهایی است که تعداد عظیم کتابخوان های آن،هر تازه واردی را به حیرت می اندازد.عصرها پارک لوکزامبورگ پر است از آدم هایی که سر راه شان به خانه ترجیح می دهند به آنجا بیایند و پاچه هایشان را بالا بزنند،پاهای شان را در آب شناور کنند و کتاب بخوانند.تعداد کتابفروشی ها و عظمت شان برای من که نخستین بار بود به پاریس می رفتم،تنها حیرت انگیز نبود،رشک برانگیز بود

این که در میان مردم زندگی کنی ,ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی ,دورغ نگویی,کلک نزنی,سو ي استفاده نکنی,این شاهکار است .

لازم نیست یکدیگر را تحمل کنیم ؛کافیست همدیگر ,قضاوت نکنیم ,

لازم نیست برای شادکردن یکدیگر تلاش کنیم , کافیست بهم آزار نرسانیم ا

 لازم نیست دیگران را اصلاح کنیم , کافیست به عیوب خود بنگریم .

ﺣﺘﻲ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ"ﺩﻭﺳﺖ "ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻓﻘﻂ کافیست دشمن هم نباشیم .

.

ﺁﺭﻱ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﻳﺴﺘﻦ، شاهکار است.  

مقالات دیگر...

وعده ما هر جمعه راس ساعت هفت صبح ضلع جنوبی پل آذر مقابل فرهنگسرای فرشچیان. برای شرکت در برنامه‌های رکابزنی تفریحی انجمن نیازی نیست که یک دوچرخه‌سوار حرفه‌ای باشید، کافیست تا در موعد مقرر با دوچرخه در محل حضور پیدا کنید. منتظر دیدار شما در جمعه این هفته هستیم.

آخرين جمعه هر ماه صرف صبحانه در كنار همركابان