اصالت بهتر است یا تربیت

اصالت بهتر است یا تربیت ؟

روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه << شیخ بهایی >> رسید .پس از سلام و احوال -پرسی ؛ از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع , << اصالت ذاتی >> انها بهتر است یا

<< تربیت خانوادگی>> شان ؟

شیخ گفت : هر چه نظر پادشاه باشد همان است , ولی به نظر من اصالت ارحج است .

و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که تربیت مهم تر است .

بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچ کدام نتوانستند یکدیگر را قانع کنند . ناپار شاه برای اثبات حقانیت نظرش ,او رابه کاخ خود دعوت کرد تا حرفش را به کرسی بنشاند.

عصر فردای آن روز شیخ به کاخ رفت . بعد از تشریفات اولیه ,وقت شام فرا رسید .سفره ای بلند پهن کردند,ولی چون چراغ نبود ,مهمانخانه سخت تاریک بود . در این لحظه , پادشاه دستی به کف زد و با اشاره ی او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند !  در هنگام شام , شاه دستی پشت شیخ زد و گفت : دیدید که گفتم تربیت از اصالت مهم تر است . ما این گربه های نا اهل را اهل و رام کردیم که نتیجه ی اهمیت تربیت است .

شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت : من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم این گربه ها مثل امروز چنین کنند.

شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت : این چه حرفیست ؟ فردا هم مثل امروز و امروز هم مثل دیروز ! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و تمرین زیاد انجام می شود .

ولی شیخ دست بردار نبود که نبود ! تا جایی که شاه را مجبور کرد این کار را فردا هم تکرار کند.

لذا شیخ فکورانه به خانه رفت .او وقتی از کاخ برگشت , بی درنگ دست بکار شد . کیسه ی کوچکی رابرداشت و چهار موش در آن نهاد . فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت , تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان . شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرف -هایش می دید, زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان , شیخ موش ها را رها کرد .در آن لحظه هنگامه ای به پا شد ....... یک گربه به شرق ,دیگری به غرب , آن یکی به شمال و این یکی به جنوب ................

این بار شیخ شیخ لبخندی زد و گفت : شهریارا ! اصالت گربه , موش گرفتن است , گرچه تربیت هم بسیار مهم است , ولی اصالت مهم تر . باتربیت می توان گربه ی نا اهل را رام و آرام کرد ,ولی هر گاه گربه موشی را ببیند , به اصل و اصالت خود بر می گردد.

بر گرفته شده از کتاب من و ما ---- جلد دوم   

سخنان حکیمانه

سخنان حکیمانه

حکیمی را پرسیدند :خرد بهتر است یا ادب؟

گفت :خرد ؛گفتند :خرد چیست و خردمندی چیست ؟

گفت :خرد   اموختن علم است و خردمندی بکاربستن علم است ،علم ان است که بدانی چه بباید کرد و خرد ان است که چون بدانستی  بکار بندی.

نوشیروان بزرگمهر را پرسید:چگونه است که دوست را دشمن بتوان کردن و دشمن را دوست نتوان کردن ؟ گفت :از بهر انکه ابادان ,ویران کردن اسان تر از ویران, ابادان کردن

چون حلاج بر دار کردند ابلیس امد و او را گفت :یکی اناالحق تو گفتی و یکی من ,چون است که از ان تو رحمت بار اورد و از ان من لعنت ؟

حلاج گفت :از انکه تو "انا " بر خود گفتی و "من "از خود دور کردم . ما را رحمت امد . تو را لعنت  ,تا بدانی که " من گفتن " نیکو نیست و منیت از خود دور کردن بغایت نیکوست .

درویشی از شیخ ما ابو سعید ابوالخیر سوال کرد که ای شیخ ,او را از کجا بجوییم ؟شیخ گفت :کجایش جستی که نیافتی؟ اگر قدمی به صدق در راه طلب نهی ,در هر چه بنگری, او را بینی.

مقالات دیگر...

وعده ما هر جمعه راس ساعت هفت صبح ضلع جنوبی پل آذر مقابل فرهنگسرای فرشچیان. برای شرکت در برنامه‌های رکابزنی تفریحی انجمن نیازی نیست که یک دوچرخه‌سوار حرفه‌ای باشید، کافیست تا در موعد مقرر با دوچرخه در محل حضور پیدا کنید. منتظر دیدار شما در جمعه این هفته هستیم.

آخرين جمعه هر ماه صرف صبحانه در كنار همركابان