تور دوچرخه سواری کویر شهرضا - چاه گزی - 10 بهمن 93

سفری به کویر شهرضا...

بازم یه سفر دیگه و اشتیاق من....

چقدر بیحال!!! صبر کنید حالا میترکونم...

روزای اولی که وارد گروه شدم فقط اشتیاقم برای دوچرخه سواری بود...آخه دوچرخم بهترین رفیقم بود اما بعد....شماهارو دیدم...و همه دنیای من عوض شد...

فکر کنم یه بار دیگه هم گفتم...یافتن انسان های فوق العاده ارزشمند تر از یافتن طبیعت فوق العادست!!! و شما اون انسان های فوق العاده ای هستید که من براشون اشیاق نوشتن دارم....و افتخار من اینه که برای شما می نویسم...

میبینم که کمی فروتن شدم!!!!!

سلام...

سلام به اسپادانای محبوب من...

آقا من همین الان اعتراف میکنم که فریب خورده ای بیش نیستم...من قبلا هم همین مسیر رو رفته بودم خب چرا به من نگفتید؟؟؟؟

در ضمن اعتراف هم میکنم که من هزینه سفر رو داده بودم و هر گونه تخفیفی به من رو تکذیب می کنم....شما چی فکر کردید !!! آقا جمال زودتر از همه پول منو گرفت!!!

در ضمن باور کنید هزینه 29 هزار تومن بود نه 30 تومن ...چرا این همه زحمت آقا جمال رو برای تلقین اینکه ما داریم 20 تومن برا سفر میدیم رو به هدر میدید!!!خخخخ

و اما اعتراف آخر ...ما ساعت 6:52 دقیقه صبح راه افتادیم...حرف دیگه ای ندارم تا دیدار آینده...

به این عکسا نگاه نکنید فکر نکنید شب بوده ما راه افتادیما!!!

DSC 0271

و باز هم آقای جمال ...چیه تو این برنامه پارتیم کلفته بجای اقای گوهریان میگم آقا جمال...خلاصه باز هم آقا جمال مارو شکه کرد...

DSC 0278

بابا یه وانت! دوتا وانت!! بابا یه اتوبوس دو تا اتوبوس...

و اینگونه بود که با یک اتوبوس ولوو تونستند همه دخترهای و غرغر هاشون برای دیر راه افتادن رو ساکت کنند...دم خودم گرم عجب صداقتی دارم...اصلا هم قصدم این نیست که بگم با این اتوبوس تو جاده گم شدیما... ولی هیجانی داشت مخصوصا واسه ما که فقط منتظر یه سوتی کوچیکیم تا به ترک دیوار هم بخندیم و شیطنت کنیم...

با یه تاخیر نیم ساعته اتوبوس ما به بچه ها رسید...رسیدیم به اول جاده چاه گزی بین جاده شهرضا و دهاقان و آماده رکاب زدن شدیم...آخه بابا بدون صبحانه!!! من گشنمه...

DSC 0297

اینم آقا جماله در حال حرص خوردن بخاطر دیر اومدن اتوبوس ما و برقراری نظم و ترتیب مثل همیشه!!!

 

DSC 0288

و سرانجام بعد از دادن توضیحات لازم به طرف جایگاه صبحانه یعنی مزرعه اول به راه افتادیم...

DSC 0335

IMG 0392

و ما هم خیلی با دقت گوش میدادیم...البته این جمله کمی ایهام داره ها...قشنگ تو عکس معلومه...خب بابا به ما شلخته ها نگاه نکنید،خان بلوچی معلم بودند چند سال شاگرداشوندست به سینه به حرفاشون گوش دادند حالا نوبت خودشونه...این دست سرنوشته!!!!!خخخخ

IMG 0390

من که نمیدونستم تند رکاب بزنم و برسم واسه خوردن یا آروم رکاب بزنم چون حسابی گشنم بود...

DSC 0344

پیچ مسیرو !!! بابا عکاس حرفه ای!!!!

DSC 0347

حالا نمیشه تو اول مسیر با موبایلت حرف نزنی...همش بهتون میگم سرم شلوغه باورتون نمیشه بفرما اینم نشونش...تو رکاب زدنم ولم نمیکنن...بالاخره تکلیف مارو معلوم کن..تو سفرنامه نویسی...عکاسی در طول مسیر...تلفن چی؟؟؟چی بالاخره؟؟؟

IMG 0405

دست شما درد نکنه آقا جمال...حالا شما هی از ما سوتی بگیر...نوبت ماهم میرسه...

ولی صادقانه بگم...هرگز درحین رکاب زدن دست به موبایل یا دوربین نشید...من این کارو کردن چند بار محدود اما...با احتیاط...خیلی احساس نکنید حرفه ای هستید...جاده و قلوه سنگهای توش خیلی به حرفه ای بودن شما کاری ندارند...قصدشون اینه شمارو زمین بزند...مثل مشکلات زندگی...آدمو بزرگ میکنه...که البته بدون احتیاط هم نمیشه جلو رفت...

یکی از بچه ها دوسال پیش تو گروه با بی احتیاطی و دست بردن به دوربینش...با اینکه مسیر اسفالت بود و به نظر امن...مصدومیت بدی پیدا کرد و صورتش داغون شد و دیگه تو گروه نیومد...اینو گفتم که بدونید شیطنت با احتیاط فرق میکنه...خود من به شدت شیطون و به شدت محتاطم و شایدم از نظر بعضی بچه ها حرفه ای تر ترسو!!!

تا اینکه بالاخره رسیدیم به نیمه راه...وتدارک صبحانه...

IMG 0428

ما اصولا راه سفر برامون دو قسمته یکی مسیر رسیدن به صبحانه، دومی مسیر رسیدن به ناهار ...فلسفه جالبیه من که خوشم میاد!!!!

DSC 0409

اینم از صف طولانی ملت گرسنه....

IMG 0423

زحمت صبحانه این بار با بچه های درچه بود...خوشم اومد ازشون باحال و با مرام...میخواید بگید از کجا فهمیدم اینقدر خوبند ؟؟خب معلومه از صبحانشون...

IMG 0438

علی آقا شریفیان و دوستان ویژه سفارش شدیدا !!!! دم شما گرم...از صبحانه لذت بردیم...و ممنون از چایی!!!

DSC 0433

ولی داغون تدارکاتتونم!!!

IMG 0422

به قول علی برم بپرسم این آش رو از کجا گرفتند هر روزبرا صبحانه با زنبیل برم در مغازشون!! فکر کنم این جمله و عکسا که میبینید برای توصیف خوشمزگی صبحانه ما کافی باشه...ببنید چی بود که منم که آش خور نبودم آش خور شدم....این با اون آش خوری تو سربازی فرق میکنه ها!!!!

IMG 0015

هر کی یه گوشه پیدا کرده بود واسه لذت بردن از صبحانه اش...

IMG 0425

یکی در پناه ماشینا...

IMG 0439

یکی کنار آب زلال کنار جاده...و بادی که روش می وزید و آرامش آدم رو برا صرف صبحانه بیشتر میکرد...

IMG 0007

بعضیا هم تنهایی!!!!

IMG 0435

یا کنار رفیقاشون...

IMG 0432

یا رفیق صمیمیشون...

IMG 0434

خلاصه حسابی از خجالت شکم هامون در اومدیدما!!!

علی که اگه دیگ آش رو بهش نمیدادند کم مونده بود منم بخوره...بچه ها نجاتم دادند...

احسانم که سر صبحانه ام شیطنت رو ول نمیکرد...به نظر آروم میادا اما...از عکسش معلومه...

DSC 0399

خلاصه بعد از پیدا کردن انگیزه مجدد برای مقصد بعدی یعنی ناهار به راه افتادیم... این جایگاه اسم نداره دیگه هااان؟؟؟؟ ...خب باشه میگم چشمه گزی...

تو مسیرم که هنرنمایی بچه ها نمیزاشت حواسمون به طبیعت باشه که!!!

IMG 0412

راستی بر و بچه های موتور سوارو یادم رفت!!! من که دیر رسیده بودم نمیدونستم موتور سواری هم شده جزئی از برناممون...اما شده بود دیگه...من که دیگه از کارای اقا جمال تعجب نمیکنم....

DSC 0446

نه خداییش انگیزه نمیخواد؟؟!! جمع کردن همه بچه ها...از بچه های شهرضا و درچه گرفته تا بچه های خودمون...همراهی و هنرنمایی بچه های موتور سوار و ...خلاصه...خوشم اومد از این همه متفاوت بودن و در عین حال یکی بودن...شنیدین که میگن ایرانی ها تو بازیهای گروهی خیلی قوی نیستند یکی بچه های والیبالیست این قانون رو شکستند و شدیم قهرمان آسیا یکی هم گروه ما!!! هان چیه میخندید!!! فکر کردید دروغ میگم!!! اگر شما هم جای من بودید و میخواستید کمتر از 10 تا از دوستاتون رو ببرید واسه شام بیرون و برا هماهنگ کردنشون دچار پیری زودرس میشدید!!! اونوقت میفهمیدید چی میگم...اونوقت میفهمیدید اسپادانای من در واقع یعنی چی!!! چه کار مهمی میکنه!!

لذت میبردم از این همه آدم هایی که نمیشناختم و با لبخند از کنارشون میگذشتم...از یکی از بچه های که اصلا نمیشناختمش اما دونه به دونه بچه هارو برای رکاب زدن درستر و خسته نشدن راهنمایی میکرد..

و از کسایی که میشناختم و دوستانی که با کارهاشون هر روز عشق منو به خودشون بیشتر میکنند...و محسن، که تا آخرین نفر رو راهی نمیکرد پا به رکاب نمیشد....گفت وظیفه ایه که آقا جمال به عهدش گذاشته اما...این وظیفه ی تنها نبود...محبت بود و همرکابی...همرکابی به معنای واقعی...

DSC01716

و از دوستانی که بار اولشون بود ...مسیر به اون سختی و باد مقابل...

IMG 0453

که البته من از نیمه مسیر و به بعد تو وانت دیگه احساسش نکردم...باد رو میگم!!!..اینو گفتم نکته رو بگیرید...خب چیه بابا دوچرخم باد دوست نداره میگه وقتی باد اومد میخام برم بالای وانت منم که روی رفیقم رو زمین نمیندازم که!!!عمرا....

ها چی شده احسان خان چشمت به دوربین آقا جمال افتاد آروم شدی!!!!

IMG 0404

آهان اینم همون آقای ایه که من فکر کردن شاگرد راننده اتوبوسه!!! شرمنده ولی من شوخی نکنم باهاتون سفرنامم سفرنامه نمیشه!!!

IMG 0454

و برای کسی چون من و همه مایی که اینجا میبینید...

IMG 0504

افتخاری بالاتر از این نبود که با کسانی مثل خانم بلوچی که تمام مسیر رو رکاب زدن...

IMG 0038

و خانم امیر پرویز هم رکاب باشیم...میدونم که همه شما با من موافقید...

IMG 0502

و این عرض ارادت رو موقع پیاده شدن خانم بلوچی با جیغ و دست و هورااا خدمتشون عرض کردیم!!!..

فکر نکنید دارم پارتی بازی میکنم و کسایی رو که میشناسم اسم میبرم...من فقط چیزایی رو که به چشم میبینم با قلبم مینویسم...اما میخام همه شما بدونید ...که تک تک شمایی که اسمی ازتون هست یا نیست...پایه های اسپادانا هستید...و نبودن شما یعنی متزلزل شدن ما ...متزلزل شدن اسپادانای عزیز من...پس هرگز اسپادانارو تنها نزارید...

IMG 0479

اینو بدونید که هدف اسپادانای من فقط یه لذت شخصی و گذروندن وقت به خوشی و خنده نیست...ما کنار همیم تا همدل بودن رو بیاموزیم...

IMG 0499

کنار همیم تا بیاموزیم دنیا ، با در کنار هم بودن بسیار زیباتر از اون چیزی است که تصور میکنیم...

IMG 0498

آهان حالا شد...حس و حال خوبی نداشتم...اما حالا که به جای طبیعت و مسیر، از شما مینویسم...دستم برای نوشتن روانتر و قلبم مطمئن تر شد...

IMG 0463

وجود یک به یک شما رو ستایش میکنم...

IMG 0467

باعث افتخار گروهید...

IMG 0452

IMG 0456

تو مسیر نزاشتیم کسی از خوشی بی نصیب بمونه...همراهی میکردیم...محبت میکردیم...و شوخی و خنده که جزء لاینفکی از گروه ماست...ما بدون خنده و شادی میمیریم... مثلا همین دوتا آقای محترم...

IMG 0529

به اسم نمیشناسم...اما مهم نیست چون فوق العادن...اگه گفتید چرا؟؟؟ خب معلومه به ماها تو ماشین آقا جمال که بودیم تغذیه رسوندن...خوشمزه ترین هله هوله دنیا یعنی رنگارنگ...عرض ارادت فراوان...

از خودم خوشم میاد ...ای ول...یه کاری میکنم که اسپانسرهای من و گروه جووونم واسه برنامه های آینده بیشتر بشه...از یه رنگارنگ گرفته تا صبحانه ماهانه!!!!خخخخ

و عرض ارادت ویژه خدمت کسایی که اگر چایی رو به موقع به بعضی بچه ها نمیرسوندن حتما تو مسیر دور از جونشون تلف میشدند...من که آخر فلسفه اشتیاق به چایی رو در ایرانی ها نفهمیدم!!!!

IMG 0515

بالاخره به زور تغذیه تو راه و دیدن مناظر طبیعی و لذت بخش که ذهن مارو از باد وحشتناک توی راه منحرف میکرد...هان چیه!!از باد خوشم نمیاد همه میدونن...دوست دارم وحشتناک توصیفش کنم خب!!!.....خدا قوت مشتی!!!

IMG 0511

بالاخره به ناهارکده رسیدیم...کشته مرده لغات فلبداهه خودمم!!!!خخخخ

IMG 0532

نمیشه زیبایی منظره رو نادیده گرفت.....

و البته در چه شرایط اسفباری...!!!

IMG 0535

فقط دیگه کم مونده بود باد مارو با خودش ببره و بشه جریان کتاب داستان بچه گی هامون ...جادوگر شهر اوز!!!!

DSC 0475

بلند شید بلند شید ...جا خوش نکنید باد الان همتون رو میبره...

IMG 0552

در هر صورت که باد به هدف خودش رسید و مارو فراری داد، به یه دره نزدیک، تا ببینیم میشه اونجا در پناه ماشین ها و با میخ چسبوندنمون به زمین یه ناهاری بخوریم...

که صد البته موفق شدیم...

IMG 0551

و این نشون میده قدرت شکم های ما برای بدست آوردن غذا به زور باد چربید!!!!

خب بابا شکم گرسنه و این غذاهای خوشمزه...گردبادم نمیتونست جلوی مارو بگیره....

IMG 0560

و بالاخره آغاز عملیات....

IMG 0565

من به عنوان یه دختر سر و سنگین و مودب نحوه خوردنتون رو توصیف نمیکنم تا خودتون ببینید و قضاوت کنید....

DSC01718

الهی بمیرم نگاشون کن تورو خدا...من حرفی ندارما،بخورید...فقط نگرانم خفه نشید زبونم لال...خخخخ

IMG 0536

بالاخره بعد ناهار و کمی استراحت...خداییش جای توصیف به لغت نزاشتن...همین دیدن کافیه!!!!

بابا خسته است ...خسته...چرا نمیفهمید؟؟؟؟ درک کنید...

و کوک نشدن گیتار یکی از بچه ها برای نواختن...و قرعه کشی که به نظر من تقلبی بیش نبود چون من برنده نشدم!!!!!خخخخ...راه افتادیم...که البته اگر مثل دوسال پیش برنده هم میشدم علی میبرد جایزمو گم میکرد پس همون بهتر که نشدم...

DSC 0501

البته قبل از راه افتادن دوباره گروهمون رو ....همکاریمون رو ...و فوق العاده بودنمون رو ...با در کنار هم بودن به رخ طبیت کشیدیم...و نشون دادیم که اگر مایی برای دیدن نباشیم...زیبایی طبیعت هرگز به چشم نمیاد....

DSC 0504

تنها جمله ای که میتونم برای توصیف این عکس بگم اینه: به گروهمون افتخار کنیم!!!!

DSC 0455

وقتی گروهی از چنین اعضایی کم سن و سالی که در ابتدای راه و با انگیزه هستند ساخته شده باشه...جایی برای افتخار نکردن نداریم...

مسیر رو ادامه دادیم البته با تلفات که با کمک امدادگر گروه یعنی من...به سلامت از این مشکل هم گذشتیم...خداییش کاملا مشخصه من این مصدوم رو نجات دادما....مگه نه؟؟؟؟

IMG 0582

خوشم میاد اقا جمال از هر فرصتی برای عکاسی استفاده میکنه...تو این عکس کاملا دوستمون چقدر وحشتناک زخمی شده و مشخصه همه چقدر از مصدوم شدن دوستمون ناراحتیم ...مخصوصا عکاس!!!!!

حدود 10 کیلومتر پایان مسیر بودیم که به یه درخت با یه میوه عجیب برخورد کردیم...نارنجی بود اما پرتقال نبود...البته نظر شخصی من این بود که باید پوستش رو برای خوردن میکندیم...که هم دیگه شیطنت نکنه هم قابل خوردن باشه...

DSC04268-6

رفیقای منن دیگه شیطنت نکنن شب خابشون نمیبره انگار یه چیزی گم کردن...اینجا آبشخور چغاده اینم اسمش درخت علی ایه...میوه جدیده!! تازه اومده ایران...دونش رو باد با خودش آورده...خخخخ

بعشیا هم رفتند یواشکی خوراکیاشون رو پشت آبشخوره خوردن...نگاه دقیقم منو کشته!!!

بعضیا هم روی منو تو گروه کم کردن که ادعام میشه حرفه ایم...خسته شدن...اونم حسابی!!! خسته نباشی رفیق عزیزم...همه از رکاب زدنت حیرون موندن...

IMG 0636

ولی خداییش مسیر سنگینی بود...2 سال پیش اومده بودم میدونستم دیگه...فریب خوردم دیگه...دوباره اومدم...

IMG 0593

بعضیا هم که از مسیر بی نصیب نموندن...

IMG 0589

ودوباره عظمت گروه...خوشمون میاد هر دفه نشون بدیم چند نفریم دیگه

...10 کیلومتری پایان مسیره!!!

DSC 0512

نه خداییش اقای جمال خوبه چهار روز دیگه یه برنامه بزارید که تو عکس، ماشاا.. ماشاا... بزنم به تخته با تلسکوپ هم نشه چهره بچه هارو تشخیص داد...!!! خب بابا با تکنولوژی پیش برید ...بزارید یه دوربین اختراع بشه این جمعیت توش جا بشند دیگه!!...

برنامه بعدی تعداد کم شد نگید من چشم زدما...من بی تقصیرم !!!! گفته باشم....

و بالاخره من افتخار دادم به دوچرخم و سوارش شدم....البته با یه کوچولو تهدید از طرف بچه ها و اظهار شرمساری بنده....خب اخه دوچرخم حس رکاب نداشت، گناه داشت!!!!خخخخ

تجدید قوا کردیم و راه افتادیم...با لذت بردن و استفاده از تک تک مناظر در پیش رو....

DSC04298-10

و بالاخره دوباره با همه اون خاطرات به جا مونده در ذهن هامون از تمام شادی ها و در کنار هم بودن ها به نقطه پایان سفر رسیدیم...جایی که برای ما آغار راه و شروع یه سفر جدیده...سفری برای شناختن همدیگه...برای تغییر مسیر و نگاهمون در زندگی... لذت از زندگی و شناخت عظمت و مهربانی خدا...

یک روز بود، امابرای ما بچه های اسپادانا یک عمر...عمری در کنار هم زیستن با شادی...

هیچ لذتی بالاتر از این نیست که احساس کنیم در کنار کسانی هستیم که شاید در زندگی واقعی و از نگاه دیگران هیچ ربطی به هم نداریم، اما در دنیای ما و در نگاه ما، بالاترین وابستگی رو به هم داریم...

از حضور و وجود شما سپاسگزارم...همه سپاسگزاریم...

از بچه های گروه دوچرخه سواری پروادان شهرضا بخاطر میزبانی گرم و صمیمانشون... که فکر کنم این الان عکس بلد راهشون باشه...

IMG 0587

از همسایه های مهربونمون...یعنی بچه های گروه دوچرخه سواری درچه بخاطر همکاری صمیمانه و صد البته تدارکات خوشمزشون که همیشه گفتم بدون تدارکات انگیزه ای برای رکاب زدن نمیمونه....

وهمین طور بچه های شهرکرد که حضورو همراهیشون با گروه لذت باهم بودن رو مضاعف میکرد...

و در اصل ازهمه شما بخاطر همرکابی و حضور گرمتون...

آقا جمال اجازه دارم ازتون تشکر ویژه بکنم البته اگر باز دعوام نمیکنید که چرا از شما نوشتم...و همین طور ازآقای کدخدایی... خودم اسمشون رو گذاشتم بابای گروه...و در واقع همین طور هم هست...هوای یک یه یک بچه ها رو داشتند و من هم توی یکی از مراحل وانت سواریم مزاحمشون بودم و عرض ارادتم بهشون دوصد چندان شد...هر روز که میگذره و بیشتر میشناسمشون...افتخارم از همراه و همگروه بودن باهاشون بیشتر میشه البته این فقط احساس من این این نظر همه بچه هاست...حتی یک نفر رو تو مسیر تنها نگذاشتند...چه افتخاری هستند برای خانوادشون...

DSC 0285

و از همه بچه هایی که مامور کرده بودید که مواظب بقیه توی گروه باشند....

آقای کدخدایی،آقای گوهریان و همه شما عزیزانی که از ما حرفه ای تر و با فکر زیباتر هستید...ممنون که یادمون دادید در کنار هم بودن بزرگترین لذت زندگیه...ممنون که یادمون دادید ورزش لذته...

ممنون که به ما فرهنگ صحیح زندگی و ارتباط رو یاد میدید...امیدوارم بتونیم...همه ما بچه های اسپادانا... با ادامه راه شما...یعنی تداوم فرهنگ زیبای دوچرخه سواری با لذت و آرامش و ترویجش برای همه آدمای دور برمون...روزی قدر دان زحمات شما باشیم....

و در پایان و مثل همیشه...خداوندا در راهی که برگزیدیم برایزندگی بهتر، مارا تنها نگذار و یاور ما باش...

بچه ها از خدا و همین طور از دوچرخه هاتون مثل من ،همیشه ممنون و سپاسگزار باشید تا هر دو برامون بهترین رفیقان راهمون باشند....

DSC01720

راستی اینقدر هم سراغ پول های از دست رفتتون رو نگیرید...بابا جان همه خرج شد برای تدارکات و هر چه بهتر اجرا شدن برنامه، بقیشم رفت تو صندوق ارضی گروه برای افزایش هر چه بیشتر امکانات برنامه، تو سفرهای بعدی....

بابا جان من که اینقدر پول پرستم دیگه سراغشو نگرفتم ... با اینکه 30 هزار تومن الکی دادم چون 70 کیلومتر رو خودم تنها رکاب زدم...پس این پول که دادم واسه چی بود؟؟؟...چرا مسئولین رسیدگی نمیکنن؟؟؟؟خخخخ

وااای 45 صفه وورد شد...خب بابا سفرش عظیم بود من این وسط چیکارم...!!!!

دم عکاسای گروه گرم...

آقایان قنبر زاده ، ایمان عطافر، جمال الدین گوهریان، خانم امیر پرویز، خانم تیموری و از حق نگذریم یکی از عکسها هم مال من بود!!!!

واقعا از دیدن عکسا لذت بردم...

و به نگارش مریم...با لبخند همیشگی...

منتظر نظراتتون هستماین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

IMG 0380

IMG 0567

IMG 0568

IMG 0538

IMG 0549

IMG 0540

IMG 0665

IMG 0603

IMG 0641

isfahan chadegan daran

IMG 0395

IMG 0427

IMG 0476

IMG 0517

 

 

وعده ما هر جمعه راس ساعت هفت صبح ضلع جنوبی پل آذر مقابل فرهنگسرای فرشچیان. برای شرکت در برنامه‌های رکابزنی تفریحی انجمن نیازی نیست که یک دوچرخه‌سوار حرفه‌ای باشید، کافیست تا در موعد مقرر با دوچرخه در محل حضور پیدا کنید. منتظر دیدار شما در جمعه این هفته هستیم.

آخرين جمعه هر ماه صرف صبحانه در كنار همركابان