شاید یک روز بیاید - استاد امیر افراسیابی - شاعر معروف اصفهانی

شاید یک روز بیاید

بروم خیابان چهارباغ یک دل سیر قدم بزنم

لباسهای کهنه را از تن میدان در آورم

اسمش را قدمگاه بگذارم

و در میانه ی میدان

به جای آن سوار رفته یک درخت نارون بکارم

بروم بازارچه بلند و از آنجا تا دروازه دولت

تمام دکانهای شهرداری را خراب کنم

تا چهار باغ و هشت بهشت یکدیگر را در آغوش گیرند

و دیگر هیچ چیز نتواند از هم جدایشان کند

بروم سر شیخ بهایی از دکه ي <<مشعل>>

یک مجله ی تهران مصور بخرم

روی سکوی مدرسه ی چهار باغ بنشینم

و برای پیرمرد باز نشسته که پشت یقه اش

یک ستاره سرخ سنجاق کرده است

پاورقی کولاک رابا صدای بلند بخوانم

بروم میدان پهلوی به شهدا سلام کنم

دست تک تکشان را ببوسم و برایشان تاکسی بگیرم

بفرستمشان تخت فولاد تکیه درویش ها

پیش پدر و مادرم که توانستم سرانجام

پس از حمله ی بیل های مکانیکی

دو باره سنگی هر چند کوچک بر گورشان بگذارم

بعد برگردم

از میدان پهلوی تا پل الله وردی خان

سر راهم قهوه خانه ی گلستان

دو تا چای دبش بنوشم

به تماشای سهراب کشی مرشد عباس بنشینم

و از غم مرگ سراب بروم جهان هتل

شب را در اتاق الیزابت سر کنم

و صبح بدرقه اش کنم تا همراه کاروانش

به شیراز برود

بعد بروم کوچه تلفنخانه

چلو کبابی طلوع؛شکمی از عزا در بیاورم

اصلن بروم باغ رضوان

کیوان را از خواب بیدار کنم

بگویم عزت آمده است

شاید یکروز بیاید.

وعده ما هر جمعه راس ساعت هفت صبح ضلع جنوبی پل آذر مقابل فرهنگسرای فرشچیان. برای شرکت در برنامه‌های رکابزنی تفریحی انجمن نیازی نیست که یک دوچرخه‌سوار حرفه‌ای باشید، کافیست تا در موعد مقرر با دوچرخه در محل حضور پیدا کنید. منتظر دیدار شما در جمعه این هفته هستیم.

آخرين جمعه هر ماه صرف صبحانه در كنار همركابان