روز دوم سفر: پنجشنبه 23 بهمن 93
7 صبح بيشتر بچه ها بيدار شده بودند و براي اينكه زمان را از دست ندهيم تعدادی از دوستان براي پايين گذاشتن دوچرخه ها از اتوبوس و آماده كردن دوچرخه ها براي ركاب زني دست به كار شدند و سايرين نيز در تدارك صبحانه و جمع و جور كردن وسايل و آماده شدن براي حركت بودند.
بعد از خوردن صبحانه همگي لباس مناسب پوشيده و دوچرخه در دست در حياط مدرسه حاضر شديم و پس از توجيح گروه از طرف سرپرست تور آقاي ريحاني در كنار يكديگر عكس دسته جمعي گرفتيم و از مدرسه خارج شديم.
10صبح ركاب زني به طرف كوير شهداد آغاز شد، قرار داشتن دوچرخه سواران در يك خط و با فاصله يكسان از همديگر خيلي با شكوه بود اينجا بود كه مي توانستيم به اهميت نظم گروهي چه براي زيبايي حركت و چه براي حفظ جان خود پي برد.
مسير صاف و هموار و در بعضي جاها داراي شيب ملايم بود و موقعيت مناسبي براي اجراي تمرينات تاكتيكي گروهي همچون بادگيري بود كه تعدادي از دوستان از اين فرصت استفاده كردند، پس از حدود 20 كيلومتر ركاب زني ساعت 11 به ايستگاه اول كه يك رشته قنات زيبا آنجا بود رسيديم، براي ديدن قنات و تازه كردن نفس ها و همچنين پذيرايي توقفي نيم ساعته داشتيم.
دوباره به ركاب زني ادامه داديم، چند كيلومتر آخر داراي سربالايي ها و سراشيبي هاي پشت سر هم و به اصطلاح "بِده – بِستان" بود، با پيمودن مسيري 30كيلومتري ساعت 14 به "رود شور" رسيديم.
رودخانه شور رودي كم آب با جريان ضعيف بود و در دو طرف آن شوره زارهاي نمك به چشم مي خورد، گويي دو طرف ساحل از برف پوشيده شده بود.
تعدادي از بچه هاي گروه از خستگي و گرما به رود شور زدند و دست و صورت و پاها را در آب شور رودخانه شستند و به گونه اي گرد و غبار راه و سفر از تن زدودند.
ساعت 15 بود که نهار رسيد و همگی که به شدت گرسنه بوديم مشغول به خوردن شديم.
نمي دانيد چه لذتي داشت غذا خوردن در وسعت بی کران کوير، جايی که افق را در بی نهايت می توان نظاره گر بود، در برابر اين همه عظمت آدمی پی به حقارت خود می برد، سکوت کوير گهگاه با صدای بچه ها شکسته می شد، آسمان آبی بود، خبری از هياهو و همهمه شهر نبود و صداهای نا هنجار گوش را آزار نمی دادند، چه آرامشی! خبری از هول و اضطراب و نگرانی نبود، اينجا همه شاد و سرحال بودند و از طبيعت انرژی می گرفتند، آخه اينجا کوير بود...
در اينجا بود كه دوستان زحمتكش مان آقايان: "انجم شعاع" ، "آور" و " صالحي" در پليس راه كرمان- بم از ما خداحافظي كردند و جدا شدند، در اين دو روز اين عزيزان در نهايت صبر وشكيبايي اسكورت تور را بر عهده داشتند و پا به پاي دوچرخه سواران آمدند و جا دارد بابت اين زحمات از ايشان تشكر و قدرداني كرد.
بعد از ميل کردن نهار و قرار دادن دوچرخه ها بر روی سقف اتوبوس به همراه دوستان عزيز کرمانی که اتوبوس جداگانه داشتند به منطقه ی کلوت ها رفتيم، آقای ريحانی همگان را شگفت زده کردند، اجرای برنامه موسيقی زنده در کوير شهداد بی نظير بود.
برنامه موسيقی زنده توسط دو جوان هنرمند که اهل کرمان بودند و گيتار می نواختند آغاز شد، دوستان هنرمند پشت به غروب و بچه ها به صورت نيم دايره در برابر آن ها نشسته بودند و نظاره گر غروب خورشيد در افق بی کران کوير بودند پس از اجرای چند قطعه بی کلام و با کلام اتفاق جالبی افتاد…
در نزديكي جمع ما، خانواده اي حضور داشت به نام "زند" كه آن ها نيز از اتفاق هنرمند بودند بدين صورت كه دخترشان دف، يكي از پسرها يشان تمبك مي زد و ديگري دستي در حركات موزون داشت و همچنين پدر خانواده نيز آواز مي خواند، با دوستان هنرمند خودمان و خانواده ي زند و البته صداي گوشنواز آقاي ارك قطعات تركيبي زيبايي نواخته و خوانده شد كه مورد پسند همگان قرار گرفت.
خورشيد غروب كرده بود و آسمان در تاريكي كامل فرو رفته بود، بچه ها با همكاري يكديگر چادرها را برپا مي كردند و براي بر قراري امنيت چادرها را به صورت دايره اي چيدمان كردند و وسايل خواب و ساير ملزومات خود را به داخل چادر هايشان مي بردند و عده اي در فضاي خالي چادرها آتش افروختند و دوستان دور آتش گرد هم آمدند.
آسمان پر ستاره ي كوير و گرماي آتش در خنكاي شب كوير كه از گرمي و صميميت بچه ها دو چندان شده بود و هياهوي آن ها كه گهگاه با خنده اي، سكوت كوير را مي شكستند قابل وصف نيست.